جوانه زدن تخم های نفاقی که کاشته اید بین دو ملت همسایه و همزبان و… و بر باد رفتن زحمات همه دلسوزان برای توسعه دوستی ها بین ملت ها... | ||||
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۷ ۱۴۰۴/۴/۱۴ | کد خبر: 177553 | منبع: |
پرینت
![]() |
در حال تنظیم مطلبی با عنوان نسبت جریان مهاجرستیز و مفهوم ایران بودم به عنوان کلام آخر و اتمام حجت با تمام کسانی که گوشی برای شنیدن دارند، اما اینقدر اخبار منفی ذهنم را درگیر کرده است گفتم مطلب ماقبل آخر را خطاب به هر کسی که مسوولیتی در این وانفسا برای امور مهاجرین دارد بنویسم.
آقا یا خانم مسوول!
این روزها خواهد گذشت و طرح به اصلاح ساماندهی شما هم به پایان خواهد رسید. نمیخواهم به این بپردازم که این طرح موفق خواهد شد یا نه و به آن نتیجه ای که می خواهید خواهید رسید یا خیر؟ هرچند تجربه تاریخی و مبانی علمی سیاست گذاری به راحتی میگوید که دستاوردی نخواهد داشت.
اما الان نمیخواهم به این موضوع ورود کنم. چون شما تصمیم خود را گرفته اید که به نام ساماندهی کاری را که فکر میکنید درست است، انجام دهید.
نگرانی من برای فردای اجرای این طرح است و میخواهم چند سوال مطرح کنم در مورد فردای اخراج مهاجرین غیرقانونی.
آقا یا خانم مسوول!
شما بهتر میدانید که از دو سال قبل جریان مشکوک معلوم الحالی در همراهی رسانه ای داخلی و خارجی با نشر دروغ های عجیب و غریب بر طبل نفاق و مهاجرستیزی و نژادپرستی کوبیدند و شمای مسوول یا سکوت کردید یا در برخی موارد مانند آن فرماندار محترم جوگیر شدید و به آن پیوستید. شاید فکر کردید که مهم نیست. شاید هم فکر کردید بد نیست اینطوری افکار عمومی آماده و پذیرای برخوردها خواهد شد و همراهی خواهد کرد. به هر حال گذشت.
اما فردا اخراج مهاجرین چگونه است؟
من برای آن روز نگران چهار موضوع هستم:
نخست، بر هم خوردن نظم اجتماعی و بازار کار و …
دوم، جوانه زدن تخم های نفاقی که کاشته اید بین دو ملت همسایه و همزبان و… و بر باد رفتن زحمات همه دلسوزان برای توسعه دوستی ها بین ملت ها.
سوم، ضربه به تمدن کهن ایرانی و زبان فارسی.
اما در این مقال باز قصد ندارم به این سه موضوع بپردازم. مورد اول صلاح مملکت است و در دایره صلاحیت خسروان. در مورد دوم و سوم هم آنقدر به عظمت فرهنگ و تمدن ایرانی باور دارم که یقین دارم این آسیب ها به این درخت تنومند لطمه جدی وارد نمیکنند.
اما چند روز است که در عزای حضرت سیدالشهدا(ع) همه مشغولیت ذهنیم به موضوع چهارم است.
چهارم، ضربه به بنیان های اخلاقی جامعه؛
آقا یا خانم مسوول که در برابر جریان مهاجرستیز سکوت یا همراهی همدلانه کرده ای به این سوالات فکر کرده اید؟
فردای طرح شما،
آن هیات عزای سیدالشهدا(ع) که هیچ فهم و درکی از مرام اهل بیت عصمت و طهارت(ع) ندارد و بر در ورودی خود تابلو میزند که ورود اتباع ممنوع است، دیگر آن مجلس عزای انسان ساز نخواهد بود.
آن دانشجوی حقوق دانشگاه تهران که همکلاسی های افغانستانی خود را برای رسیدن به مطامع نفسانی خود تحت فشار و تهدید و تحقیر قرار می دهد، دیگر نمیتوان از وی انتظار استیفای حق داشت.
آن نوجوانی که در مترو به ظلم نوجوان مهاجر را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و نه تنها برخوردی با وی نمیشود بلکه برایش سوت و کف زده می شود، دیگر نمیتوان از وی توقع داشت که بر اساس مرام پهلوانی ایرانی یاریگر مظلوم باشد.
آن فعال مجازی یا رسانه ای که برای اثبات حرف خود متوسل به دروغ میشود یا از ترس جریان مهاجرستیز در برابر ظلم سکوت میکند، دیگر نمیتوان از آن انتظار اثرگذاری مثبت داشت.
آن کاسب یا صاحبخانه ای که در وانفسای اخراج به خودش اجازه میدهد حقوق کارگر یا مستاجر خود را نپردازد و میداند که قانون هم به وی کاری نخواهد داشت، دیگر نمیتوان از وی توقع داشت مال حرام دیگری را وارد زندگی خود نکند. و امان از مال حرام که صاحب این روزها فرمود این شقاوت ماحصل همان مال های حرام است که در بطون خود وارد کردید.
آن ماموری که به خود اجازه می دهد به اشکال مختلف به مظلوم ظلم کند و مال و آبرو و کرامت وی را به بهانه اعمال قانون لگدمال کند، دیگر نمیتوان از وی توقع داشت که مدافع قانون باشد.
درنهایت آقا یا خانم مسوول!
من میدانم که این موارد عمومیت ندارد و هنوز اکثریت با انسان های باشرف و آزاده ای است که تمام قد از انسانیت و مظلوم دفاع میکنند. اما از جهت انعکاس رسانه ای پرحجم موارد مورد اشاره و عدم برخورد قانونی با آنها من بر بنیان های اخلاقی جامعه در فردای اخراج مهاجرین نگران.
والامر الیکم
دکتر مجتبی نوروزی، معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل
>>> مادروطنم که سکوتم، توهین به فرزندانم است.
من که سرزمین سوختهی هنوز، تر به خون شهیدانم!
از هزاران سال میآیم، با قامتی استوار؛ اما استخوانهای شکسته؛ از واژههای سوخته در آتش کین...
از خیابانهای مشهد و قم، از تکه پاره های تحقیر و کوبیده شدن ، از سلاخی شدهی زیر نام جاسوس، دزد و آوارهی افغانستانی، از دروغهای آغشته در جامزهر بر گلوی فرزندانم، از حبس انسانیت در مرزهایی که فاتحهی وجدان را،شبپرستان دیننماها، میخوانند. از پُلهای تزویر که گدایان قدرت از رنج فرزندان من ساخته اند. از ظلمآبادهایی که با مرگ شاتوتی فرزندان من بلند شده اند. از آن جایی که شاهرگ صبر را در حرمبیحرمتیها برگلوی کودکانم بریدند.
فرزندان من وارثان کاوهاند، که بر دیوار ظلم کوبید، نه مظلومین تاریخ در برابر ضحاک...
آیا از دایرهی زمان، و واژگونی تاریخ و از اهتزاز این همه خشم نمیترسید که ویرانگرتر از بمب اتم و موشکهای تان است؟؟
حیف که قرنها را واژه ساختی و اما انسان نی...
وقتی مرا میخوانی، نگو: (من مردمم، نه حکومت) که صدای تو ، صدای انسانیت است و چشمپوشی و سکوتت، شریک بودنت در این تحقیر و جنایت است و خان بودنت درین سفرهی خونین را نشان خواهد داد.
مگر از امپراطوری کوروش شلاقش برتو رسید؟
تویی که از فردوسی خواندی: (میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خش است/ که خوبی و زشتی زما یادگار / بماند تو جز تخم نیکی مکار!)
فرزندان من وارثان طعم چشیدهی تیغ در گهواره اند و در هر قطرهی خون شان یک شهنامهیی از اشک دارند...
بدانید که این اخراجها ، سیلابی خواهد شد بر فروریختن دیوارهای نفرت و ظلم...
آنهایی که به نام برادر، همسایه و مسلمان،... ملجموار ، کودکان ما را در چاه های تاریک، یک، یکی بلعیدند و کوه ظلم برشانهی بیگناهی گذاشتند، به یاد داشته باشند، که توس و بلخ، شیراز و کابل، یزد و هریرود، صدای هم و اشک هم را، همنوا خواهند شد. و تو !!!
تو که لکهی ننگ بردامن تاریخ خواهی ماند !
آه...تاکجا و از چهها باید گفت، که شرارهی این آتش، دامن واژهها را رها کردنی نیست، وقتی صدای چیغ از کربلایی به تکرار میآید،محال است خاموش بمانی، و نگویی من از هر وجب خاکی میآیم که در آن تحقیر شده ام؟
از فریادهای خونینی که خاموش شده اند، از هر اشکی که در پاسگاههای تان ریختهام، از تجاوزگاه سلاخی دخترانم؛ از کربلای به روزهای تکرار...
نه از دَم تیغ یزید، که از دم خنجر تحقیر، نژاد، تبعید، ویزا، مرز، نان و تیری که بدتر از شمشیر یزید، گلوی مظلومیت را بریده است. از کنار اجساد هفتاد دو شهید، نی ؛ که از کنار اجساد هزاران کودک شهیدتر و اما زنده در گرمای سوزانتر از جهنمِ بیپناهی و بینانی میآیم.
اگر نان و پول و ویزایم را ندادی، در کولهبارم (عزت و اندیشه) را دارم.
می روم و شما را به تاریخ میسپارم تا بنویسد:(امپراطور زبان و فرهنگ، وقتی بیگناهی را در اتاق شکنجه ، میبست ، زمزمهی مادری را میشنید، که میگفت:(انسانم آرزوست.) و آهش عالمگیر شد، با آنکه در تقویم هیچ دولتی جا نداشت، اما ناآرامی او ، ناآرامی مردم جهان شد.
بیا و از منظر تمدنی و تاریخی ببین ، نه از منظر سیاسی؛ که ریشههایت در خاک من است،و شاخههای یک درخت فرهنگی، زبانی و تاریخیستیم، تو چه کردی؟ آمدی و با بیمهری بسیار ، تیغ بر پیکر زخمیام زدی، ای هم روح ، در پیکر جدای من!
من در اوج غربت، خوب میبینم ، ترا در اوج ترس و رو به زوالی ، که مردمانت (غرق در توهم شکوه) به خواب رفته اند، و میگذارند ، انسان را با نژادش، با زبانش و با فقرش ، لگدکوب کنند ، ننگی که با هزار آیه شسته نخواهد شد.
جنازه های فرزندان بیشناسنامهی من ، دوباره جان خواهد گرفت، اما نه با ویزای تو و در پناهت!
که از پوسیدهات میان خاکستر نفرت، بلند قامتتر و ققنوسوارتر برخواهند خاست.
مهری کبیری
>>> سیدامان الله حیدری
خدا ناظر اعمال خوب کنندگان و بد کنندگان بوده و جواب هردو را هم میدهد اما بدا به حال کسانیکه بد میکنند!
>>> این رفتارهای ظالمانه لکه ای ننگی خواهدبود
>>> امیرالمومنین علیه السلام فرمود مردم بیشتر از اینکه به پدر مادر خود شبیه باشند به امرای خود شبیهند
40سال مردم ما در ایران زندگی نه بلکه بردگی کردن خوب یا بد نمکدان شکن نبودند با خونشان هرجا لازم بود حق نمک ادا کردند جز عده ای واقعا معدود که رسانه ها پرو بال دادند به دستور دولتشان تا اکثریت اینچنین بنظر بیان درحالیکه آنها که با افغانستانی ها سرو کار دارند به صداقتشان پاک دستیشان و حتی چشم پاکیشان قسم می خورند رفتار مردم ایران هم این روزها بهتر از دولتشان نبوده و نیست خیلی خودتان را نگران نکنید جناب سالهاست در سرزمینتان اخلاق مرده اسلام مرده ارزش ها سلاخی شده و وجدان ها عمیق ترین خواب ها را تجربه می کنند همه چیز در ایران و ایرانی خلاصه شده متاسفم که بگم دقیقا عین همان کشورهایی که صبح تا شب مرگ بر آنها میفرستید اگر اشتباه می گویم تنها به یک سوالم پاسخ دهید فرق کودک افغانی با کودک غزه در چیست این هم گرسنه است آن هم گرسنه است این هم تشنه است آن هم تشنه است زن در غزه میان آوار زایمان می کند زن افغانستانی لب مرز هر دو بدون امکانات هردو در گرسنگی و تشنگی هر دو بی سرپناه مردم فلسطین همیشه تهدید بودند مردم ماهم همین وقتی عمل یکیست دیگر چه فرقی می کند نام کشور چه باشد شاید شما به عنوان یک ایرانی تازه فهمیدی مرزهای بی اخلاقی در کشورت تا کجا پیش رفته اما من افغانی سالهاست درگیر این بی وجدانی ها هستم از تمسخر در مدارس بگیر از تحقیر در کوچه و خیابان در صف نون تا پاسگاه ها و اردوگاهها که خدا نیاره از نزدیک ببینی که به حال مردمت زار خواهی زد.
اما من بیشتر از تو میترسم اینجا به دنیا آمدم هنوزم دوستان خوبی دارم و انسانهای خوبی هم میشناسم دلم نمی خواهد مویی از سر بچه شیعه علی علیه السلام کم بشود اما یقین دارم اندازه ای به وجود خدا یقین دارم مرگ آن کودک لب مرز پاسخ دارد تشنگی و گرسنگی بندگان خدا پاسخ دارد درد و رنج مردم بی پناه پاسخ دارد خجالت مردی که بعد سالها دست خالی برگشت پاسخ دارد خونی که از سر و روی جوانان بی گناه زیر مشت و لگد سربازان شما ریخت پاسخ دارد اشک پیرمرد ناتوانی که کتک خورد پاسخ دارد آنقدر هست که اما دل نوشتنش نیست ...
هرآنچه چشاندید چشانده خواهید شد سنت خداست و هیچ راه گریزی نیست اما من برای شما نگرانم
>>> دکتر مجتبی نوروزی، معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل این دسته گلیست که امثال شما به آب داده اگر نگران بودید باید با توجه به مشکلات و امکانات ایران از سه سال قبل به قاچاق و ورود غیر قانونی اتباع و ورود چندین میلیون افغانی تبراز نگرانی میکردید....
>>> چه خوش گفت شاعرشیرین سخن:
توکه ازمهنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی