تاریخ انتشار: ۱۲:۲۲ ۱۴۰۴/۴/۱۴ | کد خبر: 177551 | منبع: |
پرینت
![]() |
ایران در گرمای سوزان، زمین را زیر پای هموطنان ما آتش زد!
گاهی ارزش های انسانی چنان افت میکنند که میپنداری عمل کنندگان یک توحش، اصلاً انسان بودن را نمیشناسند و در وادی وحشت زاده شده اند. این مثال بر دو همسایهی ناباب کشور ما در شرق و غرب یعنی پاکستان و ایران خوب صدق میکند.
درست است که ما در طول بیست و چند سال پسین حکومتهای بیدادگر و نادان تک قومی را در کشور گذراندیم و بیشترین کادرهای خاین خود اقوام غیر پشتون هم دستهی تبری شدن برای بنیادبراندازی هموندان خودشان در کنار کرزی و غنی و خلیلزاد و آمریکا و متحدان شان. مگر برخورد پسین ایران با مهاجرین عمدتاً غیر پشتون و بیشتر همزبان و حتی هم دین و همکیش خود شان هم عملی بود و هست یزیدگونه که کربلای قرن ۲۱ را رقم زد.
بیشترین بهانه برای شان گویا همدستی شهروندان کشور ما با اسراییل بوده است. ما احتمال انجام یک جرم را توسط یک یا چند تن از شهروندان کشور ما منتفی نمیدانیم. مگر مهم آن است تا ریشهیابی دقیق جرمی انجام شود که تر و خشک را یکجا در جهنم کربلا نسوزند. مگر حکومت ایران چنین کرد. آیا همهی هزاران هزار پناهجویی که در بیشتر از نیمقرن ایران را با شانههای ستبر شان ساختند و سوختند، همه مجرم بودند؟ نه. این یک توهم فرمایشی است حتی تخیلی هم نیست.
نادیده گرفتن حقایق درباره مهاجران در بحرانهای امنیتی فاجعهآمیز است. باید صدای مهاجران شنیده شود و امنیت انسانی حفظ گردد. ناکامیهای استخباراتی نباید به پای مهاجران بیپناه نوشته شود. مهاجران ما قربانی سیاستهای ناعادلانه و بیرحمانهاند.
ناکامیهای استخباراتی تان را به پای مهاجر بیپناه نبندید. مقامات ایران، ناکامیهای استخباراتی شان را به دوش مهاجران و پناهندگان کشور ما انداخته و در گرمای سوزان، زمین را زیر پای شان آتش زد و به گذرگاههای ویرانگری فرستاد شان. مگر همه هزاران هزار پناهجوی افغانستانی جاسوس موساد بودند؟ آن فرماندهان ردیف اول قوای نظامی و سپاه تان که در خواب پهلوی همسران شان و با همسران شان کشته شدند را همین مهاجر بیچاره شناسایی کرده بود؟ ایران و پاکستان تا جهان مدیون زحمتبازوی هموطنان ما اند، در آبادی و انکشاف شان. با آنکه از چهل و چند سال به اینطرف در ویرانی... انجام دادند و میدهند. امروز سیاه مردم ما را فردای سفیدی هم در پیش است، مگر شرمندگی آن به روی سیاه سفیدنماهای ایرانی و پاکستانی ماندگار خواهد بود.
اما در این میان سخنان خلیلزاد بنزینی است که بر این آتش افروزی کمک کرد. مگر همین تو خلیلزاد عامل همه این جنایات علیه غیر پشتونها نبودی و حالا نیستی؟ تو طالب تروریست همتبار و هم عشیره و همکاسهی خودت را در کشور ما بر نگرداندی؟ شرم به تو... باد که حالا از وجه مشترک خراسانیان سخن میگویی....
محمدعثمان نجیب
>>> نمی خوام بگم چقدر کار ایران درست یا اشتباه است
چقدر ایران توانایی پذیرش مهاجر دارد
چقدر از مهاجران تبعات امنیتی برای ایران دارند
بخصوص که خیلی ها حتی مدرک شناسایی هم ندارند و اصولا ورودشان و مشخصاتشان ثبت نشده
واینکه افغانستان. بالاخره نسبت به گذشته ارامش بیشتری دارد وبهتر است مهاجران برگردند...
>>> ایران و پاکستان افغانستان را ویران کردند اما مهاجرین افغانستانی ایران و پاکستان را آباد کردند و حالا هردوی این کشور ها سرحدات خود را دیوار کرده اند و چه خوب است که این دیوار ها تمام سرحدات را پوشش بدهند و آنگاه هیچ مهاجری از افغانستان به ایران و پاکستان نخواهد رفت و بر عکس اگر روزی ایرانی ها و پاکستانی ها مجبور به مهاجرت به افغانستان شوند مجبور اند که یا این دیوار ها را با ندامت ویران کنند و یا اینکه در پشت این دیوار ها خیمه بیفرازند ، به هر حال سفره افغانستلن تهی است اما پهنای سرزمین اش آماده پذیرش مهاجرین ایرانی و پاکستانی است.
>>> مادروطنم که سکوتم، توهین به فرزندانم است.
من که سرزمین سوختهی هنوز، تر به خون شهیدانم!
از هزاران سال میآیم، با قامتی استوار؛ اما استخوانهای شکسته؛ از واژههای سوخته در آتش کین...
از خیابانهای مشهد و قم، از تکه پاره های تحقیر و کوبیده شدن ، از سلاخی شدهی زیر نام جاسوس، دزد و آوارهی افغانستانی، از دروغهای آغشته در جامزهر بر گلوی فرزندانم، از حبس انسانیت در مرزهایی که فاتحهی وجدان را،شبپرستان دیننماها، میخوانند. از پُلهای تزویر که گدایان قدرت از رنج فرزندان من ساخته اند. از ظلمآبادهایی که با مرگ شاتوتی فرزندان من بلند شده اند. از آن جایی که شاهرگ صبر را در حرمبیحرمتیها برگلوی کودکانم بریدند.
فرزندان من وارثان کاوهاند، که بر دیوار ظلم کوبید، نه مظلومین تاریخ در برابر ضحاک...
آیا از دایرهی زمان، و واژگونی تاریخ و از اهتزاز این همه خشم نمیترسید که ویرانگرتر از بمب اتم و موشکهای تان است؟؟
حیف که قرنها را واژه ساختی و اما انسان نی...
وقتی مرا میخوانی، نگو: (من مردمم، نه حکومت) که صدای تو ، صدای انسانیت است و چشمپوشی و سکوتت، شریک بودنت در این تحقیر و جنایت است و خان بودنت درین سفرهی خونین را نشان خواهد داد.
مگر از امپراطوری کوروش شلاقش برتو رسید؟
تویی که از فردوسی خواندی: (میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خش است/ که خوبی و زشتی زما یادگار / بماند تو جز تخم نیکی مکار!)
فرزندان من وارثان طعم چشیدهی تیغ در گهواره اند و در هر قطرهی خون شان یک شهنامهیی از اشک دارند...
بدانید که این اخراجها ، سیلابی خواهد شد بر فروریختن دیوارهای نفرت و ظلم...
آنهایی که به نام برادر، همسایه و مسلمان،... ملجموار ، کودکان ما را در چاه های تاریک، یک، یکی بلعیدند و کوه ظلم برشانهی بیگناهی گذاشتند، به یاد داشته باشند، که توس و بلخ، شیراز و کابل، یزد و هریرود، صدای هم و اشک هم را، همنوا خواهند شد. و تو !!!
تو که لکهی ننگ بردامن تاریخ خواهی ماند !
آه...تاکجا و از چهها باید گفت، که شرارهی این آتش، دامن واژهها را رها کردنی نیست، وقتی صدای چیغ از کربلایی به تکرار میآید،محال است خاموش بمانی، و نگویی من از هر وجب خاکی میآیم که در آن تحقیر شده ام؟
از فریادهای خونینی که خاموش شده اند، از هر اشکی که در پاسگاههای تان ریختهام، از تجاوزگاه سلاخی دخترانم؛ از کربلای به روزهای تکرار...
نه از دَم تیغ یزید، که از دم خنجر تحقیر، نژاد، تبعید، ویزا، مرز، نان و تیری که بدتر از شمشیر یزید، گلوی مظلومیت را بریده است. از کنار اجساد هفتاد دو شهید، نی ؛ که از کنار اجساد هزاران کودک شهیدتر و اما زنده در گرمای سوزانتر از جهنمِ بیپناهی و بینانی میآیم.
اگر نان و پول و ویزایم را ندادی، در کولهبارم (عزت و اندیشه) را دارم.
می روم و شما را به تاریخ میسپارم تا بنویسد:(امپراطور زبان و فرهنگ، وقتی بیگناهی را در اتاق شکنجه ، میبست ، زمزمهی مادری را میشنید، که میگفت:(انسانم آرزوست.) و آهش عالمگیر شد، با آنکه در تقویم هیچ دولتی جا نداشت، اما ناآرامی او ، ناآرامی مردم جهان شد.
بیا و از منظر تمدنی و تاریخی ببین ، نه از منظر سیاسی؛ که ریشههایت در خاک من است،و شاخههای یک درخت فرهنگی، زبانی و تاریخیستیم، تو چه کردی؟ آمدی و با بیمهری بسیار ، تیغ بر پیکر زخمیام زدی، ای هم روح ، در پیکر جدای من!
من در اوج غربت، خوب میبینم ، ترا در اوج ترس و رو به زوالی ، که مردمانت (غرق در توهم شکوه) به خواب رفته اند، و میگذارند ، انسان را با نژادش، با زبانش و با فقرش ، لگدکوب کنند ، ننگی که با هزار آیه شسته نخواهد شد.
جنازه های فرزندان بیشناسنامهی من ، دوباره جان خواهد گرفت، اما نه با ویزای تو و در پناهت!
که از پوسیدهات میان خاکستر نفرت، بلند قامتتر و ققنوسوارتر برخواهند خاست.
مهری کبیری
>>> ایران در این روزها سرداران سازندگی ایران را اخراج می کند.
>>> ولا من خودم در تهران هستیم کار بار به کلی خابیده بهانه جنگ اسرائیل هست ولی نه رفتن مهاجران خیر برکت می برد کسی انگیزه برای کار نداره اگه کار شروع بشود خوبه اگر کار شروع شود خوبه انشالا ولی اینطوری باشه پتک روی آب هست همه دستگاه کار خانه ها را به فروش گذاشته