در حاشیه‌ی غالمغال‌های هشتِ مارچ
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۱۲    ۱۴۰۳/۱۲/۲۲ کد خبر: 176908 منبع: پرینت

یکی از تفاوت های عمده میان واقعات فکری در تاریخ اروپا و جامعه‌ی ما در این است که در اروپا هر تفکری به یک جریان فکری مبدل گردیده و سبب تغییر در اندیشه‌ی انسان اروپایی می‌شود، در حالی که در جامعه یا جوامع ما هر تفکری منحصر به فرد و هر اتفاقی منحصر به نهایتن دو سه روز می‌ماند، طوری که آب از آب تکان نمی خورد.

فکر کنید اگر خیام در غرب می‌بود، شاید ریفورماسیون (اصلاحات دینی) خیلی پیش‌تر از قرن شانزده‌ی میلادی آغاز می‌شد. اندیشه‌های ابن سینا، فارابی، عطار، مولانا، حافظ و غیره در جوامع ما هرگز به جریان فکری مبدل نشدند. در غرب اما مارتین لوتر، کانت، هگل، نیچه، مارکس، سارتر، فروید و غیره هر کدام به جریان های فکری مبدل شدند.
برای درک و فهمیدنِ این راز، از هر دوستی، که اهل کتاب و مطالعه بود، پرسیدم، که چرا چنین است؟
بعضی ها بیسوادی مردم را دلیل آوردند، بعضی ها استبداد شرقی را مقصر دانستند، برخی اقتصاد ضعیف ملت را و برخی دیگر هم همه این ها را مانعی برای تداوم اندیشه در جوامع ما می‌دانند.

به باور من، همه درست می‌گویند. اما امروز چه؟
امروز تعداد قابل ملاحظه‌یی در کشور‌های امن زندگی می‌کنیم، سواد داریم، طعمه‌ی استبداد نیستیم و هیچ‌گونه خطر دیگری هم تهدید مان نمی‌کند، پس امروز چرا با هیچ پدیده‌ای برخورد جدی نداریم؟ امروز چرا بیشتر از چند پارچه شعر و یکی دو مقاله که خوب و ناخوب بودن شان هم بماند کنار، چیزی به نام جریان فکری نداریم؟
چرا هشت مارچ هر سال در سراسر جهان تجلیل می‌گردد و ارزش زن را مطرح می‌کند؟ شاید برای این که همان حرکت کوچک زنانِ کارگر در یکی از فابریکه‌های نساجی نیویارک، زنان غرب‌زمین را تکان داد و آن ها همان حرکت کوچک را فریادِ "درد مشترک" زنِ جوامع خود دانسته و در تداوم آن کوشیدند. یعنی این که به خود ارزش قایل شدند.

حالا فکر کنید اگر همان حرکت آغازین کارگران فابریکه‌ی نساجی نیویارک، در افغانستان اتفاق می‌افتاد، چه جریانی به خود می‌گرفت؟ شاید در گام نخست از جانب قانون سرکوب می‌شد، دوم از جانب شغالانی چون ملا ایاز نیازی‌ها تکفیر می‌شد، زیرا زن نباید صدایش بلند باشد تا باعث انفجار در خِشتکِ شغالان نگردد، سوم هم از جانب ما با چند شعر و مقاله‌‌‌ی تصنعی و تجارتی قدسیت حاصل می‌کرد؛ نویسنده ها باد به غبغب انداخته، در نهایت، از چند زن مبارز در غرب، مانند سیمین دوبوار، روزا لوکزامبورگ و غیره یاد می‌کردند تا سواد خود را به نمایش بگذارند و ملت هم نداند چه نوشته اند، شاعران در نقش چگوارا عرض اندام می‌کردند و "های زن های زن" گفته روز را به شب می‌رسانیدند، موضوع تمام می‌شد و دیگر هیچ!؟

به تاریخ دوم حمل (۲۲ مارچ) ۲۰۱۵ پیکر خاکسترشده‌ی فرخنده به خاک سپرده شد. در آن روز عده ای از بانوان جوان در خانه ی فرخنده جمع شده بودند که نه با فرخنده و نه هم با فامیلش از قبل آشنایی داشتند؛ این بانوان به رسم احتجاج بر عرف و احکام شرعی، نگذاشتند تابوت فرخنده بر شانه‌ی مردان انتقال داده شود، زیرا همین مردان غیور جامعه‌ی اسلامی افغانستان بود که به حکمِ دین، فرخنده را طوری در محضر عام کشتند و آتش زدند، که با هیچ شعر و نوشته‌ی نمی‌توان آن جنایت را تعریف کرد. آن بانوان تابوت را بر شانه برداشتند و تا محل تدفین بردند. هنگامی هم که ملا ایاز نیازی در قبرستان نمایان شد، همین بانوان با اعتراض شدید او را مجبور به فرار از آن محوطه نمودند، یعنی مشت محکمی بر دهان دین‌سالارِ شغال‌صفت کوبیدند.

ملا ایاز نیازی، ملای مسجد منطقه‌ی وزیر اکبر خان بود، که قتل فرخنده را توجیه کرد و دولت را اخطار داد، که "قاتلین را نباید زندانی کند، زیرا مردم با کشتن فرخنده از ارزش های دینی شان دفاع کرده اند."
هر عقل سلیمی به این....
دوستان عزیز، واقعا جای تأسف است که چنین حرکت بااهمیتی در همان سال که اتفاق افتاد، فراموش هم شد، همه از پهلوی آن با بی‌تفاوتی رد می‌شویم. به ویژه این که زنان قلم به دست ما برای تداوم چنین حرکتی کوچک ترین گامی بر نداشتند، گویا یک واقعه‌ی ترافیکی بود.
چند پارچه شعر و شعار و مقاله‌ی فیسبوکی از جانب زن و مرد اگر تنها در همان حدِ جلوه‌های فیسبوکی و شکار لایک و شهرت نویسنده باقی بماند، به پشیزی هم نمی‌ارزد.

هزاران آفرین به شهامت و آگاهی آن بانوان شجاع که در داخل وحشت‌سرای کشور چنین گامی برداشتند.
کاری که آن بانوان در همان روز انجام دادند، می‌توانست آغاز یک حرکت آگاهانه‌ی فکری زنِ جامعه‌ی ما در ضدیت با مرد‌سالاری و دین‌سالاری باشد. این حرکت می‌توانست هر سال تجلیل گردد تا از یک سو ستمی که بر زن جامعه‌ی ما با گوش و بینی‌بریدن‌ها، سنگسارشدن‌ها و جنایات دیگر صورت می‌گیرد، که پایانش هم معلوم نیست، فراموش نگردد و از سوی دیگر در نسل جوانِ امروز و نسل‌های بعدی روحیه بیافریند که زن افغان در سخت ترین و نا انسانی ترین شرایط توانست از سکوی آگاهی سیلیِ محکمی به روی خرافات و سمبول خرافات یعنی ملا ایاز نیازی بزند. "تا باد چنین بادا!".

روز دوم حمل (۲۲ مارچ) را می توان برای قدردانی از حرکت شجاعانه و آگاهانه‌ی بانوان هموطنم هر سال به نام روز زن افغانستان تجلیل کرد و خیلی هم بر حق خواهد بود، زیرا دست‌آوردِ زنِ افغانستان است.
من ۲ حمل (۲۲ مارچ) را هرسال به نام روز آگاهی زن افغانستان تجلیل کرده ام و برای خودم ادامه می دهم.
حالا هم واقعا نمی‌دانم، امروز را، که هشت مارچ است، برای زنانِ محبوس در جغرافیای افغانستان چه‌گونه تبریک بگویم، که بر من نیشخند و ریشخند نزنند؟!
جور باشید!

کاوه شفق


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
هشت مارچ
روز زن
نظرات بینندگان:

>>>   💯👈فرهنگ دانشی و انسانی تانرا از بیفرهنگی و حیوانصفتی افغانپشتونی/پشتونوالی جدا و دور سازید،
سپس فرهنگ سوچه/اصیل، ترویج فرهنگ انسان سازی و جریان فکری ضرور زنده میگردد

>>>   در پنجاه سال اخیر، با مداخله بیگانگان و کم فهمی طبقه روشنفکر از شرایط عینی و رشد ذهنی جامعه ، تحمیل چند سیستم اقتصادی و سیاسی —احساسات عوام و خواص را متحرک بالنفسهی ساخت تا با هر تغییر سیاسی و اقتصادی صرفنظر از اینکه از جانب غرب است و یا شرق ، همه امیدواران یک شبه شوند و به هر عنصر خود فروخته و‌ دلقک دل ببندند و تغییرات سطحی را به فال نیک بگیرند.
ما افغان‌ها مردمان سنتی و احساساتی هستیم. قاضی و شاعر و رمال و شویست نویس فراوان داریم. به انگلیسی شکسته تبادل افکار روشنفکر مابانه می کنیم، با پشتو و‌ فارسی تعدیل شده خشمگین می شویم و در غیاب تعقل و تفکر، با دو و دشنامِ سرِچوکی پاسخ می دهیم.
دیموکراسی یک پروسه‌ طولانی است که ما چند قرن با آن فاصله داریم. اما ساختار اجتماعی ما یک معجون مرکب از باور های تصلبی زرق شده سنتی است. بعضی با شنا در جهت مخالف همه آرزو های تازه شکفته شده را در جوانی پرپر کردند، بعضی در خفا همه چیز را قورت می کنند و جمعی کثیری خوب آموخته اند تا با همه چیز عادت کنند.
در کشور ما همیشه آهن را با آهن کوبیده اند و اندوه را با اندوه زدوده اند.بخش بزرگ از«افغان‌ها»مردمان احساساتی اند. برای تعدادی از«روشنفکران»—گاهی داکترنجیب - قصاب کابل - ایده‌ال بوده و گاهی داکترغنی - دلقک - قهرمان شده است اما وقتی قهرمان های شان فضلوی پوده از آب برآمده است—دچار افسردگی روانی مزمن شده اند.
نیمچه روشنفکران افغانستان در شبکه های اجتماعی— توانایی انتقاد از گذشته ی خود را ندارند، مردم را قرضدار خود تصور میکنند. عده ی چند سال حبس پل چرخی و بازداشت توسط خاد را هر روز بر رخ مردم میکشند، تا هنوز بعد از چهل سال زبان کشور غربت را درست نیاموخته اند، شش ماه زور میزنند تا چند تا چار بیتی نوشته کنند. اما هر روز صبح تا شب ، همفکران خود را در فیسبوک با نقل قول های تکراری حفظ کرده نصیحت فیلسوفانه میکنند.
وقتی روشنفکر ما با امروز و گذشته ی خطی( linear ) خود برخورد انتقادی ندارد چطور میتوان انتظار داشت که با پدیده های جدیدِ تصاعدی (exponential ) برخورد جدی داشته باشد.
پژواک- کلیفورنیا

>>>   کاوه جان شفق،
تو هر کاری میکنی بکن اما ۲۰ سال جمهوریت قلابی آنقدر زن های پروژه یی پرورش داد که تا ۵۰ سال دیگر زن افغانستان تاوان عملکرد زن های پروژه یی را میدهد.
هر حرکت فکری بر یک بستر اجتماعی صورت میگیرد و اگر این بستر اجتماعی نباشد حرکت ها پروژه یی میشوند.
امیداورم که زنده باشی و ببینی که باز هم در کابل از روز زن تجلیل خواهد شد و مردان نقاله خواهند خواند و دختران ترانه ، اما با رفتن زن ها به خانه قصه لباس این زن و آرایش آن زن گرم خواهد شد تا تحلیل مقالات خوانده شده.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است